بلوک 4

ساکنان فرهیخته بلوک 4 مجتمع امام رضا علیه السلام، پردیسان

بلوک 4

ساکنان فرهیخته بلوک 4 مجتمع امام رضا علیه السلام، پردیسان

بلوک 4

به لطف خدا 20 تا همسایه خوب و صمیمی جمع شدیم توی بلوک 4 داریم زندگی می‌کنیم.

آخرین نظرات

الهی چشات پر از غم نشه آقا، سفره فاطمیت جمع نشه آقا، خدا بت سلامتی بده که سایت، از سر کشور ما کم نشه آقا... مداحی جدید و بسیار زیبای کربلایی جواد مقدم در وصف مقام معظم رهبری.

اینجا را کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۶
بلوک چهار

آگاه کردن نوجوانان از اینکه بعد از مصرف یک نوشابه باید چقدر راه رفت یا دوید تا انرژی وارده شده توسط آن به بدن را سوزاند ممکن است آنها را متقاعد کند تا کمتر از این نوع نوشیدنی ها استفاده کنند.
اگر نوشابه میخورید 4کیلومتر بدوید
به گزارش مشرق،‌ دکتر «سارا بلیچ» دانشیار دانشگاه جانز هاپکینز در این باره می گوید: «وقتی به مردم می گوییم یک بطری نوشابه ۲۵ کالری انرژی دارد اکثرا معنای واقعی این جمله را نمی دانند.»

او می گوید برای فهم بهتر مطلب و برای اینکه با دانستن این اطلاعات شما بتوانید تغییری در رفتارتان بدهید راه بهتر آن است که به شما بگویند برای سوزاندن این مقدار انرژی چقدر باید راه بروید یا بدوید. این توضیح ملموس تر و قابل فهم تر است.

او به کمک همکارانش در یک فروشگاه که در یک محله فقیرنشین شهر بالتیمور بود ۶ تابلو نصب کردند که بر روی آنها اطلاعاتی به این مضمون بود که مصرف یک قوطی کوچک نوشابه یا آب میوه (۲۵۰ سی سی) آنقدر کالری دارد که برای سوزاندن آن نیاز است تا ۲۵ دقیقه دوید یا ۴ کیلومتر راه رفت. آنها با نوجوانان مراجعه کننده به فروشگاه در این باره صحبت کردند. حدود ۴۰ درصد مصاحبه کنندگانی که تابلوها را دیده بودند گفتند که با دیدن این اطلاعات میزان خرید نوشابه شان را تغییر داده اند.

آنها همچنین دریافتند که بعد از نصب تابلوها میزان خرید نوشابه های شیرین کاهش پیدا کرده و مصرف کنندگان بیشتر تمایل پیدا کرده بودند تا نوشابه های کوچکتر بخرند. تعداد افرادی که قصد خرید نوشابه نداشتند از ۲۷ درصد به ۳۳ درصد افزایش پیدا کرد و تعداد کسانی که تنها آب خریده بودند از یک درصد به ۴ درصد رسید.

نتایج این مطالعه نشان می دهد که تغییر در روش توضیح مطلب تا چه اندازه می تواند در فهم آن و تاثیر در تغییر رفتار شنونده موثر باشد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۲
بلوک چهار

به نام خدا

امشب جلسه خیلی خوب و صمیمی داشتیم

حدود ده نفری اومدن:

آقایان: رهبری، مهدی نژاد، میرابوالفتوحی، حاج آقای واحد 7 (اسمشان را نمی دانم)، شیرازی، سلیمی، روستا، توحیدی، صبایی و رحمانی

گزارش دادیم و کارهایی که باید انجام بشه را هم مطرح کردیم

خدا رو شکر همه موافق بودن

نظرات خوبی هم دادن به خصوص آقای میرابوالفتوحی

ایشون چند تا پیشنهاد خوب برای واحد مشترک دادن که خیلی جالب بود: کتابخانه، کلاس زبان، مشاوره حقوقی 

جناب آقای صبایی هم لطف کردن و برای امور تأسیساتی و برق بلوک فردی را معرفی کردن

دوستان خیلی لطف داشتن، چقدر همسایه های فرهیخته و با محبتی داریم!

عناوین تصمیماتی که در این جلسه گرفته شد: 

  1. نماینده بلوک جناب آقای مهدی نژاد
  2. شارژ ماهیانه 25 هزار تومان
  3. زمان پرداخت تا دهم هر ماه شمسی
  4. مسئول دریافت شارژ جناب آقای توحیدی
  5. اولویت بندی هزینه ها
  6. ممنوعیت استفاده از آسانسور برای حمل اثاثیه
  7. دریافت جریمه برای کسی که از آسانسور برای حمل اثاثیه استفاده کند
  8. انجام نظافت بلوک توسط ساکنان با برنامه مشخص
  9. گفتگو درباره مشکل نمای ساختمان و ریزش سنگهای آن
  10. تهیه گل و گیاه و گلدان برای ورودی بلوک
  11. اصلاح نواقص مربوط به برق و لامپها
  12. نصب تابلوی و تهیه مطالب فرهنگی و استفاده از نونهالان بلوک
  13. وسایل اضافی واحد مشترک و اتاق برق

یادم رفت درباره شیشه و بسته شدن درب پشت بام حرف بزنم که چرا دو ساله که شیشه نداره و درش هم بازه!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۱
بلوک چهار
بسم رب الشهدا

چهار نفـــر بودند

چهار رفیق صمیمی و همراه. روستا زاده بودند از طالقان، اما بزرگ شده تهران
نسبتاً هم سن و سال بودند . رضا زینلی چند سالی بزرگ تر بود
برادرش محمد سه سال از او کوچکتر بود
حمید غفوری، هم سن و سال محمد بود. متولد چهل و کوچکتر از همه حسین انصافی



محمد اولین نفری بود که لباس سبز پاسداری را پوشید. بعد از محمد، نوبت آقا رضا بود و ....و  
 خبر شهادت محمد همزمان شد با عملیات فتح المبین
مراسم تشییع که تمام شد آقا رضا با بدنی مجروح عازم جبهه شد
لحظه وداع گفت این سیاهی رو جمع نکنید مراسم ختم من با چهلم محمد یکی می شود
توی عملیات بیت المقدس در خاک شلمچه شهید شد
همانطور که گفته بود مراسم ختمش مصادف شد با چهلم برادرش
نوبت رسیده بود به حمید. آخرین روز مرخصی اش را در تهران سپری می کرد
هنگام رفتن با خانواده وداعی همیشگی کرد و گفت این سفر برگشتی ندارد
کمتر از دو ماه بعد از رضا در کردستان به شهادت رسید
و فقط مانده بود حسین
که بلاخره در عملیات کربلای پنج به جمع دوستان شهیدش ملحق شد

.........................................

رسول اکرم صلى الله علیه و آله
ألمَـــرءُ عَلَی دین خَلیـــلِهِ فَلیَــنظُر أحَـــدُکُم مَن یُخــالِلُ
آدمی بر آییــن دوست خــود است پس بنـــگرید با که دوستـــی می کنــــید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۳
بلوک چهار

ما که از تعجب حرفی برای گفتن نداریم!

شما اگه چیزی به ذهنتون می رسه، بنویسید...

شاید وضع عوض شد، شاید!

تازه وضع از اینی که می بینید خراب تره! این عکس مربوط به ساعت 12 ظهره، شب بیاین ببینین چه خبره!

به نظر شما چرا اینجوری میشه؟!

یه کم اطلاعات بهتون بدم:

این مجتمع 120 واحد داره که حدود 80 واحدش مشغول سکونتن!

اگه 40 تای دیگه بیان چی میشه!؟

میگن: همین سطل زباله اجق وجق را خودشون که نخریدن، شهرداری دیده هیچی به هیچیه، دلش سوخته همین سطل قراضه را آورده اینجا گذاشته!

[اینم یه جواب به اونایی که فکر میکنن شهرداری و ارگانها و نهادها و ... دلشون برا مردم نسوخته]

بد نیست بدونین که این مصداق مهربونی شهرداری به ما، یه مدت کوتاهی پیداش نبود معلوم نبود کجا رفته، برخی گمانه زنی کردن که بردنش برای تعمیر، آخه یکی از چرخاش

شکسته بود و یوری ایستادگی می کرد! [اگه این گمان راست باشه معلوم میشه شهرداری خیلی خیلی مهربونه! اونم با کی؟ با ما که توانایی تهیه سطل زباله نداریم!]

من که همین الان میخوام برم شهرداری برای تشکر!

قبل از این که برم یه چیزی به ذهنم رسید حیفه نگم:

دقت کردین که سیستم پر شدن این سطل مهربونی ها با سیستم های رایج دنیا یه کم متفاوته:

چون بقیه ظرفها اول پر میشن بعد لبریز میشن این سطله اول لبریز میشه بعد پر میشه! اگه باور ندارین ساعت 9 شب به بعد بیاین می بینید که پر شده!

... قرار بود شرحی نداشته باشه!



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۹
بلوک چهار

این چاله ای ملاحظه می کنید دقیقاً روبروی درب ورودی بلوک چهار واقع شده!

اگه اشتباه نکنم یه دوسالی هست که با اعتماد به نفس بالا اینجاس

نه به کسی کاری داره و نه کسی به او کاری!!

اون هفته، رئیس اسبق بلوک گفت: من به خاطر همین چاله استعفا دادم چون دیدم نتونستم از سر راه بردارمش!!

واقعاً چه شجاعتی هر دو تاشون دارن!

اون ول کن نبوده و ایشون ول کن بوده! و ریاست و سیادت را شجاعانه گذاشته کنار!

خوب نگاه کنین و حواستون باشه که گرفتارش نشین

از بستگان و دوستان مهمان هم مراقبت لازم را به عمل بیارید

یادش به خیر یه داستانی قدیما می خوندیم که:

در روستایی که تازه شهر شده در مرکز شهر چاله ای بود که هر روز یک نفر داخلش می افتاد وزخمی می شد.

برای این چاله در شهرداری جلسه ای برگزارشد.

یکی از کارشناسان گفت: فهمیدم ما یک آمبولانس می بریم کناره چاله می گذاریم .هرکسی که افتاد فورا می بریمش به بیمارستان مرکز شهرستان.

بقیه هورا کشیدند وگفتند : مشکل حل شد.

یکی دیگر از کارشناسان گفت: الحق که همه شما کم اطلاع هستید. این هم راه حل شد؟

بقیه گفتند: خوب تو میگی چه کار کنیم ؟

کارشناس گفت: آمبولانس همیشه دیر می رسه، یک بیمارستان کنار چاله می سازیم.

بقیه هورا کشیدند وگفتند: خوب مشکل حل شد.

شهردار که صحبت های همه را گوش می داد با عصبانیت گفت:

خاک برسرم با این کارشناس هایم! آخه اینها هم شد راه حل؟

شهردار گفت : این چاله رو پر می کنیم ویک چاله دیگه کنار بیمارستان می کنیم!!!!!

بنده هم پیشنهاد میکنم یه جلسه بذاریم و راهکارهای حل چاله خودمونو را با همفکری بررسی کنیم.

هر وقت بگید در خدمتیم!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۸
بلوک چهار

به نام خدا

گزارش مالی خرداد ماه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۶
بلوک چهار

یه پسر بچه اسیر رو آوردیم که ازش حرف بکشیم

خیلی کم سن و سال بود

بهش گفتم: مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد...
گفتم: تو که هنوز هجده سالت نشده!!
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم:
 شاید به خاطر جنگ ، امام کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟
جوابش خیلی من رو اذیت کرد
با لحن فیلسوفانه ای گفت:  سن سربازی پایین نیومده، 
سن عاشقی پایین اومده!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۱
بلوک چهار

حاج آقای خواجه یکی از همسایه های بسیار خوب و خوش اخلاق و خوش بیانمون از این بلوک به یه بلوک خیلی دور رفت!  نمیدونیم که کجا رفت ولی خیلی جاش خالیه... امیدواریم هر جا هست خدا حفظش کنه.

ان شاء الله

لطفاً یه جوری نرید که جاتون واقعاً خالی باشه!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۹
بلوک چهار

دیشب کلی گشتیم و گشتیم و یه همسایه جدید پیدا کردیم! (فکر نکنم واحد 16 باشه!)

خدا خیرش بده، مثل اینکه ساعت 2 شب رسید با اثاث و کارگر، خسته و کوفته!

ظاهراً خیلی خوش شانس نبوده، موقع حمل با آسانسور برخی همسایه ها متوجه میشن  و نمی ذارن با آسانسور وسایلش را ببره!

ما هم که خواب بودیم و ماجرا را از نزدیک ندیدیم ولی یه چیزایی شنیدیم...

یکی از همسایه ها هم به سامانه پیام داده که به این مسائل رسیدگی کنید که این موقع مزاحمت ایجاد نکنن!

شنیده شده یکی از موضوعات مذاکره اون موقع شب، اونم در حال ایستاده! چونه زدن سر قیمت حمل و نقل با آسانسور بود.

ولی نفهیمدیم با چند راضی شدند، طرفین!

 یه چیز دیگه رو هم نمیدونیم که آیا : 

  • به این همسایه جدید خوش آمد گفتن یا نه؟ 
  • خسته نباشی هم گفتن یا نه؟
  •  تعارف کردن بیاییم کمک!
  •  بهش گفتن آبی چیزی نیاز ندارین؟
  • شماره حساب را کی دادن؟ قبل از این حرفا یا آخر آخرش؟

درسهایی از این ماجرا:

  • وقتی میخوایم بریم جایی قبلش اطلاع بدیم...
  • به موقعی بریم یه جایی یا هر جایی که مزاحم مردم نشیم...
  • بذاریم یه تازه رسیده، اول برسه بعد حالشو بگیریم...
  • به آخر کار و عملیاتمون هم فکر کنیم که نتیجه چی شد؟! (یعنی چند چند شدیم؟؟؟)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۶
بلوک چهار